محرم از راه اومده...

منتظران مهدی مراقب باشند...!
حسین را هم منتظرانش کشتند...
یا حسین...از اعجاز تو همین بس که نامت را که میبرم دل سنگم آب
میشود...
در اوج باران غم هایتان ما رو هم دعا کنین...
او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟
دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: "بله."
استاد پرسید: "هر چیزی را؟"
پاسخ دانشجو این بود: "بله هر چیزی را."
استاد گفت: "در این حالت، خداوند "شر" را آفریده است. درست است؟
زیرا شر وجود دارد."
برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند.
استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و
اعتقاد فقط یک افسانه است.
ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: "استاد، ممکن است که
از شما یک سوال بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته."
دانشجو پرسید: "آیا سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟"
دانشجو پاسخ داد:
"البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال
گرماست و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی
را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد.
بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد.
ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم."
دانشجو ادامه داد: "و تاریکی؟"
استاد پاسخ داد: "تاریکی وجود دارد."
دانشجو گفت:
"شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است.
شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه
کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق
طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود.
تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم."
و سرانجام دانشجو پرسید:
- "و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟
خداوند شر را نیافریده است.
شر فقدان خدا در قلب افراد است...
شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است...
عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند.
فقدان آنها منجر به شر می شود."
و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند...عید سعید فطر مبارک:))
بگذشت مه روزه ، عید آمد و عید آمد
بگذشت شب هجران، معشوق پدید آمد
…
آن صبح چو صادق شد، عذرای تو وامق شد
معشوق توعاشق شد، شیخ تو مرید آمد
…
شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کلید آمد
…
جان از تن آلوده، هم پاک به پاکی رفت
هرچند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد
…
از لذت جام تو دل مانده به دام تو
جان نیز چو واقف شد، او نیز دوید آمد
…
بس توبه شایسته برسنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد
…
باغ از دی نامحرم سه ماه نمی زد دم
بر بوی بهار تو، ازغیب رسید آمد

شب های قدر آمد...
گنه بر ناله ام افزون تر آيد
مبادا ماه تو پايان پذيرد
ولي اين بنده ات سامان نگيرد
شب قدر است، اگر قدر بدانیم...

خدایا....
شب قدر است و قدر شب قدر تو میدانی
به قدر من ننگر، قدر خویش اعطا کن . .
آمین

چه شب است یا رب امشب که شکسته قلب یاران
چه شبى که فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران
چه شبى که تا سحرگاه ، زفرشتگان «الله»
برکات آسمانى، برسد به جان نثاران . . .
خدایا بهترین سرنوشت ها را برای تک تک عزیزانم رقم بزن...
من که نمیدانم امشب چه شبی است...فقط میدانم "می بخشی" و "می بخشی"
گناهم را و نعمتت را...
التماس دعا
حجاب
مربوط به #مرد نیست تا مرد بگوید من #راضیم ...
#حجاب زن حقی است #الهی ... حرمت زن و #حیثیت زن به عنوان حق الله مطرح
است! زن به عنوان امین حق الله از نظر #قرآن مطرح است...
"آیت الله جوادی آملی"
شهید آوینی می گفت "بالی نمی خواهم ...این پوتین های کهنه هم میتواند مرا به
آسمانها ببرد!"
من هم بالی نمی خواهم بی شک با "چادرم" هم می توانم مسافر آسمان
باشم*"چادر" من بال پرواز من است!
چادرم پلی است که مرا می رساند به آنکه "دوستم دارد" و "دوستش دارم"...
حجاب تو به همه خواهد گفت من با همه ی زیبایی هایم از آن یک نفر هستم....
خواهد گفت چشمهای هرزه کور...
من وسیله ی شما برای ارضای نگاهتان نیستم...
در مقابل، همسرت هم جواب تو را خواهد داد...
با نگاهش که از دنیا فقط تو را خواهد دید...

آرام از کنارت می گذرد ، بی صدا ...بدون جلب توجه...
سیاهی رنگ اوست و بو نداشتن ویژگی او..
صورتش نمیبینی،اما در مقابل اویی.
اوست که با سکوت، با تو حرف میزند و به تو می آموزد.....
اگر اهلش باشی. در اوج کرامت هست و تندیس متانت..
نزدیک،اما دور از دسترس...
بی عشوه ولی دلربا...
اوست معلم وقار در قله ی بی نیازی..
هر خارو خسی عاشقش نمی شود و زیباییش را هر دلی لمس نمیکند.
پیش از انتخاب شدن انتخاب میکند و پیش از معشوق شدن عاشق میشود...
با زیرکی گوی عقل را از کنار دیو هوس می رباید....
او یه دختر عفیف و در پس پرده ی حجاب است...![]()
![]()
![]()
![]()
![]()

ماه مبارک رمضان
کز سوي دوست ما را هر دم رسد اشارت ....
آمد نويد رحمت، اي دل ز خواب برخيز!
باشد که باقي عمر، جبران شود خسارت

خدایا...
کمک کن چترِ گناه را در بارانِ رحمتِ #رمضان و غیر رمضانت بسته نگه داریم ...
آری ؛ چترها را باید بست ، زیر باران باید رفت ...

بارخدایا...
وسوسه های نفس نگذاشت، جانم در نهر رجب تطهیر شود؛
از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم؛
ترحم فرما و در دریای رحمت رمضانت مستقرم نما ..
از تو ممنونم ، نکردی جوابم ، با حال خرابم ، تو جمع عاشقات، تو کردی حسابم .. ...

عرق کهنـــــــــــــــــــــه شیراز مرا مستــــــــــــــ نکرد ،
چایـــــــــــی روضـــــــــــــه عبـــــــــــاس زمین گیرم کرد .......
میلادت مبارک باد، ای سپیده پنهان که اهل زمین در آرزوی بوی بهشتی تو، هماره دعای فرج را زمزمه می کنند!
حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم
حقیقت بود یا دور تسلسل، حلقه زلفت؟
هزار و یک شب این افسانه می خوانم، نمی دانم
سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو
ولی از نحوه چشمت چه می دانم؟ نمی دانم
چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم
چرا در خانه خود عین مهمانم؟ نمی دانم
ستاره می شمارم سال های انتظارم را
هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی دانم
نمی دانم، بگو عشق تو از جانم چه می خواهد؟
چه می خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی دانم
نمی دانم به غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟
نمی دانم، نمی دانم، نمی دانم، نمی دانم...

وصلِ یار
نبض هستی لرزه بر رگهای کوهِ نور زد
باغبان انبیاء گل نغمهای مسرور زد
چشمِ کوههای دگر پیش حرا تاریک بود
چشم خورشیدی او علت بر این مشهور زد
بسکه شیرین بود وصلِ یار در غارِ حرا
صد ملک با بالهای سر درش را تور زد
هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسل
فکر را از نو بنا کرد و دم از معمور زد
با چنین والا مقامی چشمها را خیره کرد
تیرها بر دیدگانِ دشمنانِ کور زد
دیگر از حرف یتیمی و شبانی نیست حرف
سیلی سنگین بعثت بر رخِ مغرور زد
دست شیطان را ببست و شاهکاری را گشود
گفت اسلام و همه ابلیسیان را دور کرد

